مگیل
محسن مطلق
سوره مهر
این قاطر از کمین نیروهای دشمن جان سالم به در میبرد . اما ماموریت بعدی او رساندن یک رزمنده مجروح به عقبه است. این رزمنده نه می بیند و نه می شنود در اصل گوش و چشم خود را در جنگ از دست داده و مجبور است که به مگیل اعتمادکند و دنبال او راه بیفتد.
ماجراهایی که برای مگیل و این رزمنده پیش می آید ، رمان طنز و خواندنی مگیل را تشکیل می دهد. پناه بخدا میبرم ازاینکه روزی مرگ و زندگیمان به حرکت یک قاطر متصل شود. اعوذ بالله
گزیده متن:
با خدا مناجات می کنم. دنبال عبارات دعای سحر هستم تا حال و روزم را برساند، اما فرقی نمی کند که فارسی باشد یا عربی.
- مولای یا مولای انت بینا و انا نا بینا
و هل یرحم النا بینا الا بینا
مولای یا مولای انت شنوا و انا نا شنوا
و هل یرحم النا شنوا الا شنوا
با همین مناجات من درآوردی به خواب می روم؛ در حالی که از سرما و ترس چمباته زده ام و کمی گرمای کمر مگیل را احساس می کنم. آن قدر خسته ام که خواب را به هر چیز دیگر ترجیح می دهم و بعد دیگر هیچ نمی فهمم.