ظهر روز دهم
قیصر امین پور
سروش
كتاب«منظومه ظهر روز دهم» را مرحوم قيصر امين پور سروده است. اين اثر درباره يكي از كودكان عاشورا است. گفته ميشود در كربلا حدود نه يا ده كودك شهيد شدند. نام اين كودكان به درستي معلوم نيست. گفتهاند كه گويا نام يكي از آن ها«عمرو» پسر «مسلم بن عوسجه» يا «حرث بن جناده» بوده است. آن چه اين ماجرا را زيباتر و شگفت انگيزتر مينمايد اين است كه گويي خود نيز گم نامي را دوست تر داشته است. زيرا بر خلاف معمول عرب كه مبارزان در هنگام ورود به ميدان خود را با اصل و نسب، ايل و تبار در رجزهايشان معرفي ميكنند او به جاي اين كه به نام و نشان، قوم و قبيلهاش بنازد با افتخار فرياد ميزند:
«اميري حسينٌ و نعم الامير، يعني؛ من آنم كه امير و مولايم حسين (ع) است و چه نيك مولايي است او»
او خود را ذرّهاي ميداند كه ميخواهد در خورشيد عاشورا محو شود.
بخشهايي از اين كتاب را ميخوانيم:
شور محشر بود
نوبت يك يار ديگر بود
باز ميدان از خودش پرسيد؛
«نوبت جولان اسب كيست؟!.».
دشت، ساكت بود
از ميان آسمان خيمههاي دوست
ناگهان رعد گران برخاست
اين صداي اوست!.
اين صداي آشناي اوست