سرچشمه آب حیات!!!
در هر داستان و رمان که سخن از «آب حیات» به میان بیاید، بدون شک خواننده تمام تصورش پر از خیال و افسانه می شود. ولی اقیانوسمشرق داستانی را روایت میکند در یک برش تاریخی از زمان. در واقع داستان به دوران حضور حضرترضا(ع) در شهر طوس بازمیگردد. مردی جستوجوگر به نام «عمرانابنداوود» در جستوجوی آبحیات، به دنبال «چشمهای که هر کس از آن بنوشد هرگز نمیمیرد» میگردد و در بیابانی سوزان اسیر میشود. او هم مثل هر درمانده دیگری در بیابان، دچار حالات زار و نزار میگردد، سراب میبیند، عطش او را فرا میگیرد و از رمق میافتد. در اوج این گرفتاری ناگهان مردی را میبیند که «زانو میزند بالای سرش. دستش را آهسته زیر چانه عمران میگیرد و صورت عمران را بالا میآورد. عمران در بهت نگاهش میکند. مرد میگوید: آیا تو عمران پسر داوودی؟ عمران در اوج درد میخندد». عمرانابنداوود خود هم نمیداند که این مرد علیابنموسیالرضا(ع) است، و به عنایت او از بیابان نجات مییابد. اما همچنان عطش آبحیات در وجود او شعلهور است.
عمران به عنایت امامرضا(ع) به پیرمردی پینهدوز میرسد و با او همراه میگردد. پیرمردی که سراسر شیفته و دلباخته امام است و برای او از علیبنموسیالرضا(ع) صحبت میکند؛ از اعجازش و خصوصیاتش. همراهی عمران با پیرمرد پینهدوز باعث میشود که این دو گفتوگوهای زیبا و خواندنی داشته باشند پیرامون مسئله امامت، و ادامه این گفتوگوها در میان موج اتفاقاتی که رخ میدهد آن را خواندنی و شیرین نموده است.
عمران شیعه نیست، اما دو گوهر گرانبها در کنار اوست که در یک سیر منطقی او را به سرچشمه اصلی آبحیات میرساند. یکی مشک آبی است که او از دستان حضرترضا گرفته و هرچه از آن آب مینوشد مشک خالی نمیشود و دیگری پیرمرد پینهدوزی است که ما روایات معتبر و اصیل را در داستان از زبان او میخوانیم؛ او با صحبتهایی که در داستان دارد و به مدد استدلالهایش، عطش عمران را از یافتن چشمه آبحیات به زیارت حضرتعلیابنموسیالرضا(ع) تغییر میدهد. و در آخر داستان هم چندان مشکل نیست که بتوان فهمید آیا عمرانابنداوود به سرچشمه حقیقی آبحیات دست یافت یا نه.
در این داستان عمرانابنداوود، شخصیتی کاوشگر است که سعادت خویش را در یافتن آبحیات دیده است و برای یافتن چشمهءآن، خود را به خطر میاندازد. در این مسیر اون مراتبی از تکامل و رشد را همراه با یک معلم طی میکند تا اینکه به آن درجه از شناخت و بصیرت میرسد که میتواند به خوبی سرچشمه آبحیات را بشناسد و این همان هنگامی است که با شنیدن خبر مسمومیت حضرت رضا(ع)، مشک آب از دست او میافتد و آب آن جرعه جرعه بر زمین میریزد.
رمان اقیانوسمشرق، نوشته مجیدپورولی کلشتری، رمانی تاریخی و برپایه روایاتی معتبر برگرفته از منابع روایی اصیلی چون «اصولکافی» است که در 232 صفحه و توسط انتشارات عصرداستان منتشر شده است. قیمت پشت جلد این کتاب(چاپ اول تابستان 91) هفتادهزار ریال است.
یادداشت از جابر خرمنیا