"حدود ساعت سه"
سید حمید رضا برقعی
نشر جمهوری
"حدود ساعت سه" گزیده اشعار عاشورایی شاعران معاصر است که توسط سید حمید رضا برقعی انتخاب شده و بیشتر گرایشات فرمیک دارند و در آنها گونهای از روایت جریان دارد.
گزیده شعرهای زیادی در حوزه شعرعاشورایی منتشر شده که هر یک ویژگیهای خاصی دارند و برخی از آنها هم صرفاً سلیقه شعر انتخاب کننده آن اشعار است ولی شاید مهمترین ویژگی این گزیده، یک نگاه جدید و نوینتری است که در این گزیده مدنظر بوده است.
در این گزیده سعی شده از همه گونهها و تکنیکهای فرمیک نمونهای آمده باشد؛ یعنی نمونههایی که نمود فرم در ریختار شعر است و یا نمونههایی که نمود فرم در تألیف و پرداخت و یا ساختار شعر است.
مثلاً در غزل اول کتاب که سرودهای است از مجتبی احمدی، غزل به این شکل آغاز میشود؛
السلام و علیک گفتم اما، در گلویش درود می لرزید
شاعرت خواست زائرت باشد،وقت اذن ورود می لرزید
در پی خیمه ی تو گشت آن روز،خط به خط صفحه صفحه مقتل را
هر چه را می شنید می بارید،هر چه را می سرود می لرزید
و ادامه می دهد تا سه بیت مانده به پایان غزل،تغییری در فرم ایجاد می کند؛
خواست شاعر که نقطه بگذارد، فصل ها یک به یک ورق می خورد
شعر گم کرد دست و پایش را،قافیه مثل بید می لرزید
آه!آن زن به ماه می مانست،پشت آن سطرهای ناپیدا
او که در اشتیاق دیدارش،جان چندین شهید می لرزید
آفتاب ادامه داری بود،از مدینه کشیده شد تا شام
دختری مثل مادرش غُرّید،هفت پشت یزید می لرزید
شاعر در سه بیت پایانی غزل، با یک دلیل هنری و یک توجیه شاعرانه که "مثل بید لرزیدن قافیه است" ، لرزش قافیه را باعث تغییر آن اعلام میکند و قافیه از "درود" و "ورود " و میسرود" به "بید" و "شهید" و " یزید" تغییر میدهد که این تغییر فرم در ساختار شعر و در مهمترین قسمت آن یعنی قافیه انجام شده است.
نوع دیگری از فرم که به شکل روایتی جذاب از یک مراسم تعزیه یا شبیه خوانی است در شعر شماره 4 که چهارپارهای است و سروده جواد الهی پور است اتفاق میافتد؛
غرق خون وقت صحنه ی آخر
بین گودال داشت جان می داد
با نفس های گرم و بی رمقش
دل حضار را تکان می داد
مادری در میان هق هق و اشک
مشت بر سینه می زد و با درد
یک نگاهش به سوی مقتل بود
یک نگاهش به چهره هایی زرد
آتش از خیمه ها که بالا رفت
روضه خوان داشت نغمه سر می داد
گفت: "او می دود و من.." انگار
از غمی بی امان خبر می داد
دانه های سفید برف آرام
مثل یک دسته ی عزا از راه
آمدند و شدند تسکینِ
عطش کودکان ثارالله
آتش خیمه ها فروکش کرد
دل ولی همچنان تلاطم داشت
مرد قصه میان خون اما
گوشه چشمی به سمت مردم داشت
بوق شیپور و طبل ماتم را
هر کسی می شنید می لرزید
شمر آمد ولی همه دیدند
دست هایش شدید می لرزید
شمر تعزیه بغض کرد و گریست
گفت لعنت به من اگر که تو را...
خنجر از دست او زمین افتاد
گفت دستم بریده باد آقا
تعزیه ختم شد همه رفتند
باز او ماند و صحنه ی گودال
بعد از آن که سکوت جاری شد
ساربان آمد و زبانم لال
شاعر به خوبی صحنهها و لحظههای مهم یک نمایش عاشورایی را در قالب شعری که علاوه بر جذابیت فرمیک، تنها یک روایت منظوم نیست و از فیلتر شعر عبور داده شده است به تصویر میکشد؛ از ایهام "مادر" در بند دوم که میتواند هم مادری باشد که در حال تماشای این تعزیه است و هم میتواند اشارهای به حضور حضرت زهرا(س) در حادثه باشد تا خلق تصاویری مثل بارش ناگهانی برف در بند چهارم شعر که عینی و به موقع و لذت بخش است تا بند آخر که اشارهای به تنها ماندن حضرت زینب(س) و پس از آن راه افتادن آن حضرت با کاروان که شاعر آن را به زیبایی ناتمام گذاشته و لذت ادامه خیالی آن را به مخاطب بخشیده که خود این میتواند حُسن پایانبندی شعر باشد.
نمونه دیگری از کار فرمیک، همان طور که گفته شد تغییر فرم در ریختار شعر است؛
..............................
دوبیتی هم دو دست از دست داده
دلم تنگ است یا باب الحوائج
................................
شاعر برای اشاره به جدا شدن دو دست حضرت عباس(ع)، با اینکه میتوانسته دو مصرع میانی را حذف کند، مصرع اول و آخر دو بیتی را حذف میکند که از لحاظ شکل خود دوبیتی هم حذف شدن مصرع اول و آخر بیشتر تصویر جدا شدن دو دست را تداعی میکند.
در کل این گزیده شعر با این گرایش که تاکنون سابقه نداشته در نوع خود حرکتی نو در عرصه ارائه اشعار عاشورایی است که فارغ از محتوا از لحاظ فنی هم میتواند برای مخاطب جذابیت داشته باشد.