مجید قیصری در سال 1345 در شهر تهران به دنیا آمده است. صلح اولین مجموعه داستانش در سال 1374 منتشر شد. آثار دیگر او عبارتند از: جنگی بود جنگی نیود(1375)، طعم باروت(1377)، نفر سوم از سمت چپ(1379 )،ضیافت به صرف گلوله(1380)، لحظه حضور(1383)، سه دختر گل فروش(1384)، باغ تلو(1385)، گوساله سرگردان(1386)، زیر خاکی(1386)، مردی فرشته پیکر(1386)، شماس شامی(1387)، ماه زده(1387)، دیگر اسمت را عوض نکن(1388)، طناب کشی(1390).
طنابکشی داستان بلندی از مجید قیصری است که برای اولین بار در سال 1390 به شمارگان 1500 نسخه توسط نشر چشمه منتشر شد.
خلاصه داستان: دیکتاتور عراق سقوط کرده است و فارس برای خرید سلاح به نزد ابوحامد میرود. او سلاح را تحویل میگیرد و خود را آماده انتقام از مادر میکند. او که سالها انگ حرامزاده بودن را با خود حمل میکرده میرود تا به کمک برادرش فهد، راحله مادرش را که نفرت بسیاری از او دارد بکشد. راحله که دختری ایرانی بوده با عبدالرحیم عراقی ازدواج کرده است. عبدالرحیم به جنگ ایران و عراق اعزام میشود. عبدالرحیم که نمیخواهد در جنگ شرکت کند به خانهاش در نجف میرود و با کندن گودالی در آنجا تا پایان سقوط صدام مخفی میشود. راحله به همه اعلام میکند که شوهرش در جنگ مفقود شده است. فارس و فهد با اختلاف سنی یک ساله پس از مفقود شدن عبدالرحیم به دنیا میآیند. همه حتی پدر و مادر راحله بچهها را حرامزاده میدانند. فارس به خانه میرود و میخواهد به طرف مادرش شلیک کند که مادرش راز مخفی شدن عبدالرحیم را برای او و فهد برملا میکند.
طناب کشی داستانی واقعگراست که برای مخاطبان بزرگسال نگاشته شده است. داستان از موضوع نو و بدیعی برخوردار است و کمتر نویسندهای تاکنون به آن پرداخته است.
پیرنگ داستان: داستان به دو فصل تقسیمبندی شده است. فصل اول «او» و فصل دوم «ما» نام دارد. داستان را میتوان از نوع داستانهای معمایی و رازوار قلمداد کرد. نویسنده از همان ابتدا شخصیت راحله(مادر) و اتفاقات پیرامونی او را با نوعی رازگونگی همراه کرده است. این پرداخت خود تعلیق و کشش خوبی را برای خواننده ایجاد کرده است. شخصیت اصلی داستان، فارس فرزند راحله است. او به خاطر نفرتی که از مادر دارد، تصمیم گرفته؛ تا او را بکشد. این نفرت و دلیل آن به مرور در داستان آشکار میشود. فصل اول به طور کامل از زبان فارس روایت میشود. در فصل دوم نظم روایت به هم میریزد و داستان از زبان سه نفر، فارس، راحله(مادر) و عبدالرحیم(پدر) روایت میشود. در پایان داستان، نویسنده در بخشی با عنوان موخره نگارش دو فصل قبلی را روایت خبرنگاری میداند که صحبتهای مصاحبه شوندهای – که حتی خود او نام فارس را بر او نهاده است- را تدوین و منتشر کرده است. اصولاً بخش موخره الصاقی و اضافی به نظر میرسد و تمهیدی نچسب و غیر ضروری است و نه یک عمل خلاقانه و نوگرایی در فرم اثر.
مشکل اصلی پیرنگ در همین نحوه روایت است. گویا نویسنده برای اینکه توجیهی برای روایی شدن اثرش بیابد به چنین تمهیدی روی آورده است. این شکل روایت هیچ نوآوری و بداعتی در خود ندارد و اگر نویسنده دقت بیشتری در نحوه روایت داشت میتوانست از دام روایی شدن اثر خلاصی یابد.
نویسنده تا قبل از موخره، در پانویس صفحات 64 و 109 با درج توضیحاتی که در موخره معلوم میشود از خبرنگار است میخواهد باز به نگاشته شدن خاطرات فارس اشاره کند.
داستان از کشش و تعلیق خوبی در سراسر آن برخوردار است و خواننده نسبت به سرانجام ماجرا تا پایان داستان علاقهمند و کنجکاو باقی میماند.
شخصیتها: عنصر اصلی داستان شخصیت است و میتوان طنابکشی را داستان شخصیت دانست. فارس را میتوان شخصیت اصلی داستان دانست. اوست که در اقدامی کینهجویانه تصمیم گرفته است تا مادرش را بکشد. او در پایان داستان با آشکار شدن حقیقت زندگی مادر و پدرش تحول مییابد. نویسنده به خوبی توانسته خلقیات و روحیات فردی فارس را در سراسر داستان نمایان کند. فارس پس از به دنیا آمدن برای نگهداری به ام افضل(بیبی) سپرده میشود. او درست یک سال و نیم پس از مفقود شدن عبدالرحیم متولد شده است. شخصیت بعدی که در دایره اهمیت پرداخت شخصیتی قرار گرفته است راحله مادر فارس است. راحله دختری ایرانی است که با سرگردی عراقی با نام عبدالرحیم ازدواج میکند و درست پس از شش ماه بعد از آن، جنگ ایران و عراق آغاز میشود. رازوارگی و معمایی بودن داستان به مرکزیت اوست. نویسنده با اشاره به شخصیت خانم هاویشام فیلم آرزوهای بزرگ سعی میکند تا در پرداخت شخصیت او نظیرهسازی نیز بکند. راحله زنی است پاکدامن که همه او را زنی آلوده تصور میکنند. او به خاطر شوهرش عبدالرحیم حاضر است ناملایماتیهای زیادی را تحمل کند. او را میتوان نمونه نوعی زنی ایرانی در داستان دید. عبدالرحیم، شوهر راحله است. تصمیمی که او با فرار از جبهه جنگ میگیرد خانوادهاش را با مشکلات زیادی رو به رو میکند. او تا پایان جنگ و سقوط رژیم بعث در گودالی در خانهاش به مدت هفت سال پنهان میماند. او دو نفر از کسانی را که قصد تجاوز به حریم خانوادگیاش را دارند میکشد. همه فکر میکنند که او در عملیات محمره مفقود شده است. عبدالرحیم شیعه است و تمامی حقوقی را که از حکومت گرفته خرج نمیکند و پس از بیرون آمدن از گودال تصمیم میگیرد تا آنها را به مستمندان ببخشد.
فهد برادر فارس، بی بی(ام افضل) مادر راحله، جدود پدر راحله، صفورا خواهر راحله، حردان شوهر صفورا، شیخ هادی معلم فارس، عدنان برادر حردان، عبدالهادی برادر عبدالرحیم و سروان صلاح الکرخی هر یک در داستان بر اساس اهمیت حضورشان نقشی به عهده دارند و به نوعی گرداگرد خانواده اصلی داستان- خانواده راحله و عبدالرحیم- موجودیت مییابند.
نثر: نثر داستان صحیح و فاقد غلطهای نگارشی است. نثری جاندار و داستانی است و برخلاف اغلب کتابهای داستان، حتی اغلاط حروفچینی نیز در آن نیست. از علائم نگارشی نیز به خوبی استفاده شده است. البته اغلاطی نیز در آن دیده میشود مانند: «...نوک میرساندند.» به جای «نوک میزدند.» ص 12، «... به آقام سلام دادم» به جای «به آقام سلام کردم.» ص 12،«...با صدای بلند چندبار صدای راحله میکند...» به جای «با صدای بلند چندبار راحله را صدا میکند» ص 29، اغلب « اسلحه» به جای«سلاح»، «صدای فهد زدم.» به جای «فهد را صدا زدم.» ص 84، «محلش ندادم» به جای «محلش نگذاشتم» ص 94، اغلب «لشگر» به جای «لشکر»، در فصل اول مادر راحله نامش ام افضل است که در فصل دوم به ام فضل تغییر یافته است.
درونمایه: مهمترین درونمایه داستان را میتوان این جمله دانست: جنگ جز تباهی هیچ نتیجه دیگری ندارد.
این درونمایه عموماً در اغلب آثار نویسنده که با موضوع جنگ نوشته شده است وجود دارد و در این اثر نیز در سراسر آن میخواهد به سیاهیها، پوچی و بیمعنی بودن جنگ اشاره داشته باشد.
پرداخت: داستان پرداختی حرفهای و مناسب دارد. ریزبافت است و فضاها برای خواننده قابل درک و حس شدنی است.
به نقل از شوقات