شبنشینی کفتارها
نویسنده: معصومه افراشی
تصویرگر: بهنام زنگی
چاپ اول: 1388
ناشر: پالیزان
داستان کتاب روایت فداکاریها، رشادتها و جانبازیهای بزرگ مردانی است که با گذشتن از جانشان، از آب و خاک میهنشان در برابر تجاوز دشمن دفاع کردند.
چند خط از متن کتاب:
قطار آخرین سوتش را کشید. با صدای سوت قطار چشمهایم را باز کردم و نگاهی به بیرون انداختم. مسافران را دیدم که با ساکها و چمدانهای در دستشان از کنار قطار میگذشتند. همهجا شلوغ بود. خمیازهای کشیدم و دستانم را برای رفع خستگی باز کردم.
ناخودآگاه خود را در آغوش پدرم انداختم. چشمانم به ریشهای سفید و صورت لاغر او افتاد.
بابا به من خیره شد و با لحن گرم و سوزانش گفت: «حنانه! بلندشو دخترم، رسیدیم به خرمشهر.»