پرداختن به زنان در عرصه مقاومت هشت ساله ایران اسلامی و از زاویه ایشان به دفاع مقدس نگریستن پدیده لازم و مبارکی است که در سالیان اخیر مورد توجه خاص ناشران متعهد قرار گرفته است.
البته آنچه بیشتر به زیور طبع آراسته شده مربوط به همسران شهید و خانوادهای ایشان میباشد، که در نوع خود کم نظیر است و خواندنی.
با ظهور کتاب دا جهشی در این دست خاطره نگاریها رخ داد و آن پررنگ شدن جنبه مبارزهای و مقاومتی زنان در طول جنگ تحمیلی بود.
کتاب دا از منظر یک زن ایرانی به حوادث اوایل جنگ و البته در جبهههای جنوب میپرداخت. به نظر میرسد کتاب فرنگیس خواهر کوچک دا به حساب آید که جبهههای غرب را از دید زن مرزنشین بیان میکند که البته بیشتر به جنبه جنگ زدگی و آوارگی و صدمات حاصل از جنگ نسبت به مردم عادی می پردازد.
شاید این دو کتاب در کنار من زندهام که به خاطرات اسارت زن ایرانی میپردازد سه گانه قابل توصیهای باشد در نوع خود.
(این را هم بگویم که تعبییر زن ایرانی تعبیر مسامحهای است. زیرا این بزرگواران در شروع جنگ سنی در حدود 17 تا 19 سال داشتهاند)
کتاب فرنگیس شامل خاطرات خانم«فرنگیس حیدرپور» از زنان حاضر در دفاع مقدس در منطقه گیلان غرب می باشد. کسی که در روزهای شروع جنگ و حملات هوایی و زمینی عراق 19 سال داشته و حدود پنج سال از زندگی مشترکش می گذشته و با پوست و گوشت خود بمبارانهای روزانه و شبانه عراقی ها را لمس کرده است.
به گفته خودش روزانه شاهد پرواز هواپیماهای سفیدی بوده که بالای سر روستایشان موشک می انداختند و هواپیماهای مشکی ای که با شکستن دیوار صوتی جیغ زنها و بچهها را در می آوردند و با شیرجه خود به سمت روستای آوه زین که گویی می خواهند فرود بیایند بمبهای خود را می ریختند و می رفتند و چند دقیقه بعد این تیربارهای هواپیماها بود که مردم را مثل برگ خزان روی کوه و کمر میریخت.... و دخترک نوجوانی که از ترس یورش هواپیماها در مسیر جاده میدویده در حالی که ترکش بمب، سرش را برده بود. و غم انگیزانههایی که طلب شما تا خواندن کتاب.
و این دست اتفاقات روزها و روزها در جشن وعزا روی میداده و مردم با مقاومتشان ، این هجمه ها را به تمسخر میگرفتند.
برخلاف کتاب دا ما در کتاب فرنگیس با زنی مواجه هستیم که در طول این سالها مشغول شوهرداری و بچه داری است و در این میان آوارگی را با تمام وجود لمس میکند و صد البته تعلقی عجیب به روستای محل زندگیاش دارد و به هیچ قیمتی دور شدن از آن را برنمیتابد. و این مردم روستا هستند که در سختیهای اوارگی مثل یک مرد به او تکیه میکنند.
در روزهای اولیه جنگ، فرنگیس داستانی از قهرمانی اش را رقم زد که مقام معظم رهبری نیز در دیدار خود در مهرماه سال 90 با مردم گیلانغرب درباره او فرمودند: «در شهر شما بانویی مسلمان و شجاع در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی مهاجم را به خاک و خون بنشاند. این را نگه دارید برای خودتان و حفظ کنید.»
داستان ان تبری که نماد مقاومت مردم گیلان غرب شد. تبری که برادر شوهر فرنگیس برای او ساخت .
تبری که با ان دو سرباز عراقی وارد روستا شده را تنبیه کرد! یکی را با ان تبر کشت و دیگری را به اسارت گرفت.
و این میشود جهت شهرت فرنگیس که درمنطقه گیلان غرب آوازه اش میپیچد. این البته گوشهای از شجاعت و بی باکی این دختر کرد است که موجبات ساخت تندیس او در میدان مقاومت گیلان غرب را فراهم آورد.
کتاب تعمد دارد در نقل جنگ زدگی در طول هشت سال و با توجه به 355 صفحه بودنش باعث موجز شدن بعضی وقایع شده که اگر تعداد صفحات به دو برابر میرسید قطعا خاطرات و وقایع نگری بیشتری را به خود میدید.
این کتاب شاید یکی از بهترین کتابها در نقل مصایب مرزنشینان غربی به حساب آید با توجه به اینکه خاطره نگار کتاب نیز گفته است: ناگفتههای در این کتاب وجود دارد که در هیچ کتاب دیگری گفته نشده است به ویژه اینکه این کتاب یک نمای روشن از فرهنگ و پیشینه منطقه گیلان غرب و کردستان را ارائه میدهد.
نکته پایانی اینکه زنان شجاع و فداکار این چنینی در دوران دفاع مقدس کم نبودهاند و تازه گوشه ای از این دلاوریها به گوش ما رسیده است. ای کاش قبل از فراموشی خاطرهها و از دنیا رفتن روایت گران خاطرات ایشان - بیشتر و بیشتر- ثبت شود.
و در آخر خدا کند توجه مسوولین امر به این پابرهنههای انقلاب بیش از پیش باشد. بیشتر از توجه به تندیسشان در وسط میدان شهر!!
فرنگیس داستان ما و خانواده اش با مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند که شایسته آن نمیباشند.