با کاروان نیزه
علیرضا قزوه
سوره مهر
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است"
مطلع طوفانی سرودهی نامبردار محتشم کاشانی، سالها بلکه سدههاست مشعلهدار مراثی عاشورایی اعصار به شمار میرود. محبوبیت و مقبولیت این سوگسروده، بسیاری از مضمونپردازان را واداشته است که به استقبال آن روند. هرچند نباید و نشاید از ظرفیت و قابلیت قالب ترکیببند جهت آفرینش این نوع ادبی چشم پوشید؛ قالبی که در عین تنوع چشماندازها، وحدت روایی دارد و بهترین گستره است برای روضهخوانی منظوم و این امر از دیدهی شاعران اهل "نظر" و "بصیرت" دور نمیماند.
"علیرضا قزوه"، بهسان سلف خود، بحر حزنانگیز و نیز برانگیزانندهی "مضارع" را برگزیده و البته آن را در چهارده بند سامان داده است؛ با پایانی چنین:
"با کاروان نیزه به دنبال میروم در منزل نخست تو از حال میروم"
نام دلنشین و جاننشان اثر، در بیت فرجامین بند دوم هم هویداست:
"با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید"
سخنور یگانه و سخنسنج بیبدیل، استاد علی معلم دامغانی درباره این منظومه چنین میگوید:
یکی از کارهای ارزشمند قزوه، ترکیببندی است که در آن قطعاً نظر به ترکیببند محتشم کاشانی و شاعرانی که قبل و بعد از او ترکیببند و ترجیعبند آیینی گفتهاند، داشته است؛ ولی ترکیببند او از جهت ساخت و پرداخت با همهی کسانی که بعد از محتشم ترکیببند گفتند و نیز خود محتشم، متفاوت است. زبانش، زبان روزگار ماست. خالی از عیب و ایرادهای جزئی نیست؛ ولی حسن و زیبایی و کمالش بهمراتب بر دقایقی که شاید از نوعی ضعف محسوب بشود، ترجیح دارد.
طبعآزمایی قزوه در فضای تجربهشده غزلهای مذهبی - که خود از نوادر و نوابغ آن است- در کنار بهرهوری از اندیشه استوار و ستمستیز شیعی، اشراف چشمگیر بر آموزهها و آمیزههای دینی، آیینی، مردمشناسی و ...، تردد کامیابانه در تنگنای سلایق عوام و خواص، سودبردن از موسیقی سازگار با مرثیه و سوگ، تلفیق سرشار از توفیق حزن، حماسه و عرفان، تضمّن تصاویر بدیع و بهرهمند از نگرهی هنرمندانه، سادگی و صمیمیت لحن، سلامت و سلاست زبان، پرهیز از حشو و نظایر آن، این اثر را از اقران خود متمایز و ممتاز میسازد.
ترکیببند با کاروان نیزه ابتدا با اعلام خبری مهم و واقعهای بزرگ در بند اول آغاز میشود. در بند دوم، حدیث قرآن و نیزه و تأثر شاعر از این موضوع (رأس حسین بر نیزه در حال تلاوت قرآن) آشکار میشود. در بند سوم، پردهی دیگری از واقعهی عاشورا گشوده میشود؛ حدیث تشنگی اهل حرم و در بند چهارم، به وقایع بعدازظهر عاشورا میپردازد و آتشگرفتن خیمهها و به اسارت رفتن اهل حرم. در بند پنجم، فضای اسارت را با ترسیم نی خیزران و لب و دندان بازتر میکند. در بند ششم، سری به عرفان شیعـــی میزند و برخی برداشتهایش از تفاسیر را مطرح میکند. در بند هفتم، به ذکر ابعاد فاجعه و طعنه به مسلماننماها میپردازد و در بند هشتم باز هم به توصیف ابعاد فاجعه میپردازد.
در بند نهم و دهم با چاشنی اصطلاحات عرفانی، فضایی متفاوت ایجاد میکند. فضای توصیف فاجعه را در بندهای یازدهم و دوازدهم سیزدهم ادامه میدهد و در بند چهاردهم فرود میآید و زمینهی خاتمهی کلام را فراهم میکند.
این توصیف گذرا و گویا به خامهی گیرا و گوارای شاعر و منتقد نامآشنا، عبدالجبار کاکایی بود و برآمده از ارزیابی وی در باب سرودهی یار دیرینش؛ یادداشتی که حسن مقطع کتاب حاضر است و پایان میپذیرد با این فراز دلنواز:
"ترکیب بند علیرضا قزوه به لطف بهرهگیری از زبان سنجیده ، تعابیر هوشمندانه و فضای نوین تفکر اسلامی و شیعی یکی از درخشانترین منظومههای عاشورایی عصر ماست".
نمونه شعر:
بند دوازدهم
گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود
سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!
مولا نوشته بود: بیاای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود
مولا نوشته بود: بیا، دیر میشود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود
مکتوب میرسید فراوان، ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود
اما حبیب، رنگ خدا داشت نامهاش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود
یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود