از میان گفتمانهای متعددی که در جریان مبارزات انقلاب اسلامی ایران هر یک به نحوی نقش داشتهاند (همچون ناسیونالیستی، کمونیستی، لیبرالیستی و اسلامگرا) چهشد که در لابهلای آن هیاهو نهایتاً گفتمان اسلامگرا توانست غلبه پیدا کند؟ آیا این غلبه صرفاً یک غلبۀ سیاسی بود یا ریشه در امتیازات گفتمانی هم داشته است؟ پاسخ به چرایی و چگونگی این غلبۀ گفتمانی، موضوع کتابی است که سید مجید حسینی نوشته است. او در کتاب « انقلاب اسلامی چرا؟» ضمن مروری بر داشتههای گفتمانهای موجود در انقلاب اسلامی، علل برتری گفتمان اسلامگرا را با استفاده از روش گفتمان تشریح میکند.
نویسنده در نظر داشته روند تاریخی برتری گفتمان انقلاب اسلامی را نشان دهد. بدین منظور ضروری بوده است چرایی بیاعتمادی مردم به گفتمانهای رقیب نیز بررسی شود که این کار هم بهخوبی انجام شده است. در شش فصل از کتاب انقلاب اسلامی چرا؟ مقایسه جذابی میان گفتمانهای ناسیونالیستی، کمونیستی، لیبرالیستی و اسلامگرا صورت گرفته و امکانات سختافزاری و نرمافزاری این گفتمانها تبیین شده است.
بسترهای اسلامگرایی
نویسنده درباره زمینههای برتری گفتمان اسلامگرایی، به وجود بسترهای عینی و ذهنی در زمینه اسلامگرایی و فعالیتهای چشمگیر اسلامگرایان اشاره کرده و میگوید: «ساختار ذهن ایرانی به لحاظ تاریخی، به شیوه تفکر سنتی و گرایش به اسلام عادت کرده بود و پذیرش گفتمانهای مارکسیستی و لیبرالیستی دشوار بود». دولتهای شیعی آل بویه، حرکت جمعیِ روحانیان در مشروطه، عملکرد شهید مدرس و آیتالله کاشانی ازجمله این ریشههای تاریخی است که امام خمینی (ره) آنها را صورتبندی نوینی کرد. مردم مسلمان ایران، اسلام را فلسفه و ابزار اصلی رهایی تلقی میکردند و اسلامگرایان نیز تلاشی جدی در بسیج و هدایت تودههای مردمی داشتند.
در دسترس بودن
نویسنده براساس روش تحلیل گفتمان، بر این باور است که «دسترسی داشتن مردم به گفتمان مربوطه» از شرایط برتری گفتمان است. حضور پرشمار نیروی انسانیِ اسلامگرا، حلقههای فکری امام خمینی (ره)، مدارس علمیه، مساجد و حسینیهها، انجمنهای اسلامی، فدائیان اسلام، جمعیت مبارزه با بیدینی، جامعه تعلیمات اسلامی و حلقه علامه طباطبایی در کنار دهها گروه اسلامگرا، گفتمان اسلامی را در دسترس انقلابیون قرار داده بود. همچنین گفتمان اسلامگرا از تبلیغات و تولیدات رسانهای گستردهای استفاده میکرد. برای نمونه نشریه مکتب اسلام ماهانه دویست هزار نسخه، و رسالههای عملیه سالانه چهارصد هزار تیراژ داشتند.
نیروی محرکه ولایت فقیه
حسینی، آموزه ولایت فقیه و اسلام سیاسی را که امام خمینی (ره) تبیین کرد، نیروی محرکه و مغزافزار حرکتهای اسلامی در ایران معرفی میکند و میگوید: «ولایت فقیه و جایگاه مرجعیت امام خمینی (ره) از مهمترین عوامل برتری گفتمان اسلامگرا به شمار میآیند. مرکزیت ولایت فقیه در کنشگری انقلابیون، مورد توجه نویسندگان غیرایرانی هم بوده است. به عنوان مثال، نیکی کدی نیز ایران را به دلیل هویت فرهنگی، تقابل با امپریالیسم و وجود علمای شیعه، کشوری انقلابی و دائماً در حال تحول میخواند.»
بیاعتمادی به غیراسلام
چرا مردم به گفتمانهای رقیب اعتماد نکردند؟ آقای حسینی در پاسخ به این سؤال، به مؤلفههای روش گفتمان مراجعه کرده و میگوید: «از منظر تحلیل گفتمان، گفتمانی میتواند رقیب را به چالش بکشد که در تعارض با دال اصلیِ گفتمان رقیب باشد؛ یعنی برای مبارزه با رژیم پهلوی، ایدئولوژیای میتوانست پیروز شود که تعارض واقعی آن با دال مرکزی رژیم پهلوی مشخص باشد؛ اما ناسیونالیسم، لیبرالیسم و مارکسیسم، فاقد چنین تعارض بنیادینی بودند.»
ناسیونالیسم
ناسیونالیسم از زمان انقلاب مشروطه، همواره یکی از گرایشهای اصلی در حیات سیاسی ایرانیان بوده و ماهیتی غیرمذهبی داشته است. گفتمان ملیگرایی نهتنها با رژیم باستانگرای پهلوی تعارضی نداشت، بلکه در عمل دارای همپوشانیهایی بوده و بهرغم شعار ایرانگرایی، با غربگرایی نیز گره خورده بود! به طور طبیعی، چنین تعارضهای درونیای در کنار عدم تقابل جدی با حکومت غربگرای پهلوی، مانع از رغبت مردم مسلمان ایران به گفتمان ناسیونالیسم میشد. ناسیونالیسم همچنین از پشتوانۀ رسانهای نیز برخوردار بوده و در تبلیغات نیز به منابع علمی و کتاب و مجله متکی بود؛ این درحالی بود که بخش اعظم جامعه ایران، از سواد خواندن محروم بودند و همچنین اعتقادات مذهبیشان باعث طرد چنین گفتمانهایی میشد.
لیبرالیسم
لیبرالیسم که با تکیه بر فردگرایی و ضدیت با سنت و مذهب ترویج میشد، زمینهساز بحران هویت میان روشنفکران گردید. لیبرالها نهتنها میان سنت و تجدد دچار بحران هویتی شده بودند، بلکه میان غربگرایی و تنفر از غرب (به دلیل استعمارگریهای غرب) نیز دچار تعارض بودند. جالب اینکه رژیم پهلوی از مدافعان تجددمآبی بود و لیبرالها نیز مخالف هرنوع حرکت انقلابی و تند علیه رژیم بودند! این رویه تا جایی ادامه یافت که شاه برای حفظ تاج و تختش به لیبرالها متوسل شد و آخرین کابینهاش را از آنها برگزید! اما با اقدام پهلوی به سرکوب مردم، بدبینیها به لیبرالیسم بیشتر شد و مردم از لیبرالیسم و سلطه، تلقی یگانهای داشتند. با چنین زمینه اجتماعی، امید گرایش مردم به لیبرالیسم غیرواقعبینانه بود.
مارکسیسم
گفتمان مارکسیستی نیز مقبول مردم واقع نشد؛ زیرا این گفتمان در تمام مراحل تاریخیاش وابسته به شوروی، و در نهضت نفت نیز خواستار امتیازدهی به شوروی بود. مارکسیستها تا مرز تجزیه کشور نیز پیش رفتند و پس از نهضت نفت و همپیمانی شاه و شوروی، مبارزه این گفتمان با پهلوی بیمعنا بود و مورد رغبت مردم نمیتوانست باشد.
نتیجهگیری
هر سه گفتمانِ ناسیونالیسم، لیبرالیسم و کمونیسم دارای ماهیتی وارداتی بودند و طی فرازونشیبهای متعدد، وارد ایران شده بودند. درواقع این سه گفتمان، گفتمانِ دشمنان ملت ایران بودهاند و تفکر سلبی درباره داشتهها و سنتهای هزار ساله ملت ایران داشتند. مسئله مهمتر این است که آنها تعارض اصیلی با رژیم پهلوی نداشتند؛ زیرا لیبرالیسم و ناسیونالیسم، دو ستون اصلی رژیم پهلوی بودند. قهراً مردمی که با رژیم پهلوی مبارزه میکردند، نمیتوانستند به ستونهای این رژیم پناه ببرند.
کتاب «انقلاب اسلامی چرا؟» نوشته سیدمجید حسینی از سوی انتشارات کانون اندیشه جوان در 184 صفحه و به قیمت 14000 تومان منتشر گردیده است.
یادداشت از حسن محمدی (دانشجوی دکتری انقلاب اسلامی)